- چاشنی زدن (اِ تِ کَ/کِ دَ)
چیزی از ترشی یا شیرینی در طعام ریختن تا طعم میخوش آرد. ترش و شیرینی معاً به خورش زدن چون سرکه و قند یا آب لیمو و قند و مانند آن
معنی چاشنی زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- چاشنی زدن
توابل
- چاشنی زدن
Spice
- چاشنی زدن
épicer
- چاشنی زدن
মশলা দেওয়া
- چاشنی زدن
مصالحہ ڈالنا
- چاشنی زدن
baharat katmak
- چاشنی زدن
kuonja
- چاشنی زدن
especiar
- چاشنی زدن
würzen
- چاشنی زدن
приправляти
- چاشنی زدن
przyprawiać
- چاشنی زدن
加香料
- چاشنی زدن
temperar
- چاشنی زدن
insaporire
- چاشنی زدن
kruiden toevoegen
- چاشنی زدن
приправлять
- چاشنی زدن
ใส่เครื่องเทศ
- چاشنی زدن
memberi rempah
- چاشنی زدن
मसाला लगाना
- چاشنی زدن
לתבל
- چاشنی زدن
香辛料を加える
- چاشنی زدن
향신료를 넣다
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حرف زدن زیاد در موقع خرید و فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن
کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن
(اِ تِ تَ)
لغت نامه دهخدا
اندکی از مأکول یا مشروبی را چشیدن برای آزمودن طعم آن. چشیدن طعم خوردنی یا نوشیدنی را. اندکی از طعام یا شراب را خوردن و طعم آن را امتحان کردن: روز نوروز نخستین کسی... مؤبد مؤبدان پیش ملک آمدی با جام زرین... چون از آفریده بپرداختی چاشنی کردی و جام به ملک دادی. (نوروزنامه خیام). پس ملک را در گرمابه میانگین بنشاند و آب فاتر بر او همی ریخت و شربتی که کرده بود چاشنی کرد و بدو دادتا بخورد. (چهارمقاله عروضی) ، امتحان کردن. آزمایش نمودن کسی یا چیزی. آزمودن اشخاص یا اشیاء برای پی بردن بصفات و خصوصیات آنها:
ور به گمان است دل تو در این
چاشنیم کن چت باشد حلال.
ناصرخسرو.
ابومسلم خراسانی که پهلوان پایتخت بود در غضب رفت و کمان خود به محمد مظفر داد که این را چاشنی کن. محمد مظفر کمان آورد و با کمان خود برهم نهاد و هر دو را بکشید و کمان خود به ابومسلم داد که تو نیز این را چاشنی کن ابومسلم هر چند که کرد نتوانست کشید منفعل شد. (تاریخ جدید یزد) ، اندازه گرفتن عیار زر و سیم. عیار کردن فلزات. (ناظم الاطباء). آزمودن عیار زر و سیم. معیار، چاشنی کردن زر و سیم. (منتهی الارب) ، چاشنی کردن به کسی، در اصطلاح بازاریان، چیزی بد را بجای خوب یا کم ارزی را بدل پربهاء بفریب به کسی فروختن. در تداول عوام فریفتن کسرا. متاع ارزان را به بی خبری گران فروختن. بدلی را به جای اصلی به نادانی دادن، گلوله یا چوبی را به کسی زدن
ور به گمان است دل تو در این
چاشنیم کن چت باشد حلال.
ناصرخسرو.
ابومسلم خراسانی که پهلوان پایتخت بود در غضب رفت و کمان خود به محمد مظفر داد که این را چاشنی کن. محمد مظفر کمان آورد و با کمان خود برهم نهاد و هر دو را بکشید و کمان خود به ابومسلم داد که تو نیز این را چاشنی کن ابومسلم هر چند که کرد نتوانست کشید منفعل شد. (تاریخ جدید یزد) ، اندازه گرفتن عیار زر و سیم. عیار کردن فلزات. (ناظم الاطباء). آزمودن عیار زر و سیم. معیار، چاشنی کردن زر و سیم. (منتهی الارب) ، چاشنی کردن به کسی، در اصطلاح بازاریان، چیزی بد را بجای خوب یا کم ارزی را بدل پربهاء بفریب به کسی فروختن. در تداول عوام فریفتن کسرا. متاع ارزان را به بی خبری گران فروختن. بدلی را به جای اصلی به نادانی دادن، گلوله یا چوبی را به کسی زدن
